روش پیامبر و ائمه ی معصومینعلیهم السلام در رفتار با اصحاب، بر اساس پاسداشت اصول اخلاقی بود؛ ایشان رعایت نکات رفتاری و اجرای محامد اخلاق را اصل می دانستند و به انجام آن همت می گماردند، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بر شما باد پایبندی به مکارم اخلاق؛ زیرا خداوند مرا برای آن مبعوث فرموده؛ از مکارم اخلاق آن است که: هر فرد به او ظلم کرده، از وی بگذرد و عفو نماید و چنانچه او را از عطای خویش محروم نموده، ایشان را بی نصیب نسازد و چنانکه با او قطعِ رابطه کرد با او مراوده کند و اگر به ملاقاتش نمی آید، به دیدنش بشتابد».(1)
آن حضرت اسطوره ای از اخلاق و رعایت موازین انسانی در عمل بودند؛ به گونه ای که تمام رفتارشان با یاران، بیانگر رفتار سازمانی اسلامی است.
«امام حسین علیه السلام می فرمایند: از پدرم در مورد کیفیت مجالست نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کردم؟ حضرت فرمودند: پیغمبر، در نشستن و برخاستن به ذکر مشغول، و در معابر و اماکن عمومی نمی نشستند و از این کار نهی می فرمودند، هر وقت به مجلسی وارد می شدند، در آخر محفل می نشستند و همواره به این امر دستور می دادند؛ با هم نشینان خود یکسان برخورد می نمودند، تا کسی گمان نبرد که دیگری نزدشان گرامی تر است.
هر شخصی با ایشان هم نشین می شد، در مقابلش آن قدر صبر می کردند که او بلند شده و مجلس را ترک کند؛ هر که از آن حضرت حاجتی می خواست یا مقصود خویش را دریافت می کرد یا در پاسخ، گفتاری نرم و ملایم می شنید؛ خُلق و خُویشان شامل حال همه می شد؛ برای مردم همچون پدری مهربان بودند.
همه در مقابلشان از نظر حقوق یکسان بودند؛ مجلسشان، محفل حِلم، حیا، صداقت و امانت بود؛ صدا در آنجا بلند نمی شد و از کسی هتک حرمت نمی گشت و لغزش شخصی را بیان نمی داشت؛ همگان از روی تقوا با یکدیگر برابر و نسبت به هم متواضع بودند؛ رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم اشخاص بزرگ تر را احترام می گذاشتند و به اطفال مهربانی می کرد؛ و افراد حاجتمند را بر خود ترجیح می دادند و پناه غریبان بود.
پرسیدم: رفتار پیامبر با هم نشینان خود چگونه بود؟
فرمودند: پیوسته خوش رو و ملایم و به مهربانی رفتار می نمودند؛ سخت گیر نبودند و کردارشان به خشونت نبود، فریاد نمی کردند و زبان به بدی نمی آلودند، نه عیب جویی می کردند و نه بیجا حمد و ثنای کسی را می گفتند.
در مقابل آن چه نمی پسندیدند، خویشتن را به غفلت می زدند و به روی خویش نمی آوردند؛ نه کس از ایشان ناامید می شد و نه آرزومندانشان محروم می شدند.
سه کردار را رها کرده بودند: بحث و جدل، زیاده روی و آن چه به ایشان مربوط نمی شد، و سه کار را در مورد مردم انجام نمی دادند: به مذمّت و تقبیح کسی برنمی خاستند، لغزش ها و مسائل پنهانی افراد را دنبال نمی کردند و درباره ی چیزی لب به سخن می گشودند که از بیان آن، امید ثواب داشتند.
آن هنگام که سخن می گفتند، همه آرام و خاموش بودند و کسی کوچک ترین حرکتی نمی کرد؛ هرگاه سکوت می فرموند، اصحاب صحبت می کردند و در حضورشان، کس مجال سخن گفتن را از دیگری نمی گرفت؛ اگر شخصی در خدمت ایشان کلامی می گفت، بقیه ساکت می شدند تا گفتار او تمام شود، بعد به کلام اوّلشان برمی گشتند؛ به هرچه دیگران را می خندانید، می خندیدند و از هر امری یاران را به شگفت وامی داشت، تعجّب می نمودند.
در مقابل مردمان غریب که در گفتار و بیانِ درخواست خویش، رفتار درستی نداشتند صبر می نمودند؛ تمجید افراد ضعیف الایمان و منافق را نمی پذیرفتند و کلام کسی را قطع نمی کردند، مگر زمانی که خود تمام کند یا وقت بگذرد که در این صورت عرایض او را یا با نهی کردن و یا برخاستن از مجلس پایان می دادند».(2)
یک مدیر ایرانیِ متدین بایستی با تأسی به خُلق ریبای نبوی، خویشتن را مُتُخلّق به اخلاق والا نموده، حقوق کارکنان و زیردستان را محترم شمرده، حِلم داشته و خشم خود را فروخورد، وَرع و تقوا را سرلوحه امورات باطنی خویش قرار دهد و با مردم با خوش خویی، تواضع، حُسن ظن برخورد کرده به وعده هایش وفا نماید و امانت دار اموال و آبروی همگان باشد:
الف) احترام به حقوق مردم
هیچ مدیرِ پرهیزکاری در رعایت حقوق زیردستان، تردید به خود راه نمی دهد؛ چرا که پرداخت حق مردم را از اصول شریعت اسلامی می داند؛ و این دِین آن چنان عظمت دارد که هم ردیف طاعت خدا شمرده شده و «خداوند با چیزی برتر از ادای حق مؤمن، عبادت و پرستش نشده است»، (3) و از همین روی بازپرداخت حقوق مؤمنان علاوه بر آن که در دنیا ادای حقّ آنان است، سبب علو مقام انسان در رضوان الهی خواهد شد، و «هر یک از افراد که بیشتر به شیعیان عشق ورزد و حق برادران مؤمنِ خویش را بهتر ادا کند، درجاتش در بهشت، بالاتر خواهد بود».(4)
ب) حلم
«حِلم» به معنای نگهداری نفس و طبع از هیجان غضب می باشد و به معنی عقل نیز آمده، زیرا مسبَّب خِرَد و از دستاوردهای آن است،(5) و از آنجایی که «هر کس که متولی امور ده نفر شد، باید عقل چهل تَن را داشته باشد»،(6) «حِلم رأس ریاست است».(7)
حِلم در مقابل غضب قرار داشته و نتیجه صبر و خضوع و تواضع بوده؛ و به معنای آرامش نفس است به گونه ای که خشم و قهرش، فرد را به سادگی تحت تأثیر قرار ندهد و ناملایماتش او را دچار اضطراب نکند؛ لذا آراسته بودن به حلم برای همه ی مدیران لازم و هرچه وظیفه ی مدیریت سنگین تر و رتبه ی او بالاتر باشد بردباری برای وی، ضرورت بیشتری دارد؛ تا جایی که راهبران جامعه باید به این صفت به صورت دائم متصف شوند.
بهترین یاری رسان به مدیران، حوصله و بردباری آنان می باشد و «یاوری همچون حِلم برای تو (مدیر) کافی است».(8) چرا که بدون دارا بودن آن نمی توان بر حجم سنگین کارها فائق آمد، پس «اگر بردبار نیستی خود را به این صفت نزدیک کن».(9)
یک مدیر ایرانیِ به خوبی می داند «عزّتى همچون بردباری نیست»،(10) چرا که از طرفی باعث جلوگیری از شایع پرکنی و سخنان یاوه سرایانه بوده و «حِلم دهنه بند بی خِرد می باشد»(11) و از سویی دیگر «با بردباری در مقابل افرادِ اَبله، یاران انسان بر علیه او ازدیاد مى یابد»(12) و بسان امتی واحد در برابر نادان می ایستند، پس «حِلم براى آدمی چون قبیله است».(13)
ج) ورع
معمولاً «وَرع» را پرهیز یا تقوا معنی می کنند؛ در حالی که وَرع بالاتر از تقوا و فردی که وَرع دارد، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، از مکروهات و برخی مباحاتِ شبهه دار هم اجتناب می نماید تا آنجا که «هیچ وَرعی همچون بازایستادن در شبهه نیست»؛(14) این صفت از شروط واجب حکمرانی در اسلام بوده و حتی «وَرع سپرِ بلا است»(15) و «پناهگاهى نگاه دارنده تر از وَرع نمی باشد»(16) که نه تنها مدیر را از گناهان محافظت می کند، بلکه باعث احیاء قلب او می گردد، لذا «هر که وَرعش کم شد دلش می میرد، و هر کس قلبش مُرد وارد آتش می شود»(17) پس مدیرِ حکومتِ اسلامی هم خود ساکن وادی وَرع است و هم دوستانی این چنین دارد از این روی حضرت علی علیه السلام به فرماندار مصر توصیه می فرماید که: «به اهل وَرع بپیوند».(18)
د) خوش خویی
با بررسی مباحث راهبری اسلامی می توان راه های تاثیرگذاری بر دیگران را پیدا کرد؛ خوش خویی یکی از بهترین و سریعترین این راه هاست؛ با نگاهی به سیره ی فردی و اجتماعی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خواهیم دید که از علل اساسی موفقیت ایشان، خوی خوش و در پی آن، سیطره در دل ها بوده؛ چنان که به خوبی توانست در میان مردم و پیروان خود، انگیزه های قوی ایجاد کند و به مدیریت صحیح و الهی خویش عینیت بخشد؛ خداوند متعال در قرآن کریم به این نکته اشاره می کند و نرم خویی و رِقت قلب رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم را عامل نفوذ آن حضرت بر دل های انسانها معرفی کرده که اگر خشن و سنگدل بود، از اطراف او پراکنده می شدند. (19)
امام علی علیه السلام در نامه های خود به فرماندارانش به هر یک فرمان می دهد: «با زیردست فروتن باش، و با خوش رویى برخورد کن»(20) و حتی به ماموران مالیاتی امر می کند: «از خوش رفتارى با لشگر اسلام، و یارى رساندن به رعیت دریغ مکنید»(21) و باز درباره ی نحوه دادن و ندادن هدیه به نیازمندان می فرماید: «آن چه عطا می کنى به خوش خویى اهدا کن، و خوددارى از احسان را با مهربانى و عذرخواهی همراه نما»(22) ، چرا که «عنایت تو نسبت به آنان، دل هایشان را متوجه تو می گرداند».(23)
هـ) تواضع
تواضع، در اصطلاح علم اخلاق به شکستگی و فروتنی نفس معنا شده؛ به گونه ای که برای خود هیچ گونه برتری و امتیازی بر دیگران قائل نباشد و در رفتار و گفتار، افرادِ دگر را بزرگ و گرامی بدارد. (24) این خصلت نقطه مقابل تکبّر و فخرفروشی بوده، و به مفهوم فرونهادن نیز می باشد، یعنی هنگامی که به عنوان یک صفت اخلاقی گفته می شود، مفهومش این است که آدمی خویشتن را پایین تر از آن چه جایگاه اجتماعی اوست قرار دهد، لذا در صفات مؤمن می خوانیم «رفتارشان متواضعانه است»،(25) به عکس تکبر که مدلولش برتری جویی و قرار دادن خویش برتر از موقعیت فردی و مدنی اوست؛ تواضعی شایسته است که از درون جان انسان برخیزد و برای احترام به مؤمنی از مؤمنان و بنده ای از بندگان الهی باشد،(26) نه آن که فرد از سر نیازِ مادی متواضع گردد که «چه زشت است فروتنی به وقت احتیاج»(27) لذا «هر که ثروتمندى را به سبب ثروتش تواضع نماید دوسوم دینش از کف رفته»(28) ولی عکس آن بسیار زیبنده می باشد یعنی «چه نیکوست خشوع متمکنان براى تهیدستان به جهت به دست آوردن رحمت خدا و بهتر از آن بزرگ منشى تنگدستان با توانگران به خاطر تکیه کردن بر خداوند».(29)
در قرآن کریم، مؤمنان به دو نوع تواضع در گفتار و کردار دعوت شده، و اعلام سلامِ فردِ بزرگتر به کوچک تر را از فروتنی گفتاری برشمرده و به پیامبر می گوید: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آن ها سلام گو»،(30) و خشوع عملی را براى فرزندان نسبت به پدر و مادر توصیه کرده که در برابرشان، از روى مهربانى و خضوع رفتار کن،(31) و هر دو تواضع را از صفات بندگان ویژه خدا (عباد الرحمان) دانسته که با خشوعی خاص روى زمین راه مىروند وچون نادانان خطابشان کنند به نرمی و متواضعانه جواب گویند. (32)
امام سجاد علیه السلام از خداوند، ترفیع مقام اجتماعی را در کنار تواضع طلب می نمایند و می فرماید: «خداوندا در میان مردم درجه مرا بالا نبر، جز این که به همان مقدار در نظر نفسم فرود آوری و عزّتی آشکار برایم پدید نیاور، مگر آن که به همین اندازه ذلّتی پنهانی در نزد خودم پدیدار نمایی»(33) چرا که اگر رتبه و جایگاه شخص ارتقا یابد و متواضع نگردد، خود و دیگران را نابود می سازد.
و) حسن ظن
«حُسن ظن» اصطلاحی عربی است که در فارسی همان خوش بینی، نیک انگاری، مثبت اندیشی و گمان نیک بردن به دیگران می باشد؛ این صفت اخلاقی در مقابل سوءظن (بدگمانی و بدبینی) قرار دارد.
اسلام به طور صریح با مسأله ی بدبینی و بدگمانی مبارزه می کند و مسلمانان را از این بیماری خطرناک برحذر می دارد و به حُسن ظن رهنمون می سازد،(34) قبح و زشتیِ سوء ظن و پندار بد تا آن جا است که همان گونه که «خداوند خون و مال مسلمین را بر یکدیگر حرام کرده، همچنین گمان بد را (نیز تحریم نموده است)»، (35) و در مقابل «حُسنِ ظن از خصلت های صاحبان خِرَد می باشد».(36)
بر این اساس، یک مدیر ایرانی موظف است که بهترین تاویل، تحلیل و ارزیابی را نسبت به رفتارهای همکاران داشته باشد؛ در صورت تکرار این شیوه (یعنی تفسیر نیکو و پسندیده از رفتار دیگران) ذهنیت انسان نیز تغییر می کند و در نتیجه احساس افراد درباره ی یکدیگر از پندار بد به درک خوب تبدیل می شود.
دین اسلام علاوه بر آن که بدبینی را مذموم می شمارد، به پیروان خویش نیز می آموزد که چگونه نسبت به هم خوش بین باشند و از هرگونه بدگمانی بپرهیزند؛ بر این اساس در قبال هر رفتاری می توان ده ها توجیه و تفسیر مثبت در نظر گرفت تا به اندیشه ی بد گرفتار نشد؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «کار برادرت را (تا زمانی که کاری خلاف این اندیشه از او ظاهر شود) بر بهترین نوع آن حمل کن و هیچ گاه به سخنی که از دهان او خارج می شود در حالی که می توانی برای آن مَحمل خوبی بیابی، اندیشه بد مبر»،(37) پس «داورى نمودن به گمان علیه انسانِ مورد اعتماد از عدالت نیست»(38) و تنها در این صورت است که «حُسن ظن مایه ی آرامش قلب و سلامت دین می باشد».(39)
رفتارِ مدیر علاوه بر آن که بایستی بر اساس نیکو اندیشی به زیردستان باشد، باید ایجادگر نیک گمانی مردم نسبت به او هم گردد؛ یعنی نباید از او رفتاری سر زند که مؤمنان به او سوء ظن یابند، امام علی علیه السلام به فرماندارش توصیه می کند که: «لازم می دانم آن گونه رفتار کنى که حُسن ظن بر رعیتت را در کمک همه جانبه به حاکم فراهم آورى، که این نیک پنداری رنجى طولانى را از تو برمى دارد، و به خوش بینى تو کسى شایسته تر است که از تو احسان دیده، و به بدگمانیت فردی سزاوارتر می باشد که از جانب تو به او ناراحتى رسیده».(40)
در نظام مدیریتی هر سازمان نیز گمان نیک داشتن به بهبود روابط میان همکاران می انجامد؛ سازمانی که بر پایه ی انگاره های مثبت بنا شده باشد، در تمامی فعالیت های خویش از این پرتوهای حیات بخش بهره مند خواهد بود.
حد حُسن ظنّ
در مدیریت اسلامی، اصل بر خوش بینی و خوش گمانی می باشد تا بدین گونه، همکاران را از پیامدهای برآمده از بدگمانی، همچون قضاوت های شتاب زده، بدگویی، اختلاف و درگیری برهاند و سازمان را از هرج و مرج مصون دارد؛ ولی «وقتی بیدادگری بر حق غلبه داشته باشد، روا نیست کسی به فردی گمان نیک برد، مگر آن که به خوبی او یقین کند».(41) یا چنانچه جوّ زمانه و یا فضای سازمانی قابل اعتماد نباشد و مدیران لاابالی زمام امور را در دست گیرند و یا افراد منافق، کاری را انجام دهند و در پی توجیه کردار خویش برآیند، نباید به آنان خوش بین بود و کارهای آن ها را حمل بر صحّت کرد، پس «در هنگامه غلبه ی نیکی و صلاح، اگر کسى به فردی که از او رسوایى ظاهر نشده اندیشه ی بد بَرد ستم نموده، و در زمان سیطره فساد چنانکه انسان به شخصى گمان خوب بَـرد خود را گول زده است».(42)
همچنین در برخورد با دشمن، اصل بر بدگمانی است و نباید به هیچ حرکتِ آنان با خوش پنداری نگریست؛ حتی اگر ادعای دوستی و مصالحه کند؛ در این صورت باید بیشتر به وی بدگمان شد؛ امام علی علیه السلام در این باره هشدار می دهند که: «پس از صلح به کلی از متخاصم حذر کن، چه بسا که او برای غافل گیر کردن تن به سازش دهد؛ در این زمان طریق احتیاط گیر و نیک گمان مباش».(43)
ز) وفای به عهد
از جمله رفتارهای نیکی که یک مدیر ایرانی باید داشته باشد، وفای به عهد و پیمان است؛ قرآن کریم بر این نکته تأکید فراوان دارد و آن را از ویژگی های اَبرار،(44) صاحبان خرد،(45) مؤمنان(46) و نمازگزاران(47) برمی شمارد؛ بدین علت امام علی علیه السلام در نامه ی خویش به مالک اشتر می فرمایند: «بپرهیز… که به رعیت وعده ای دهی و خلاف آن را به جا آوری و خلف وعده سبب خشم خدا و مردم می باشد».(48)
پای بندی به عهد و میثاق آن چنان اهمیت دارد که فرد مسلمان حق ندارد پیمانی را که حتی با دشمن اسلام بسته نقض نموده، وفای به تعهد ننماید امام علی علیه السلام در مورد پایبندی به معاهده با خصم می فرمایند: «اگر بین خود و دشمنت قراردادی بستی، یا از جانب خودت به او لباس امان پوشاندی، به عهدنامه خویش وفا کن و پناه دادنت را کاملاً رعایت نما».(49)
ح) امانت داری
«امانت» به معنی راستی و درستکاری می باشد و در مقابل خیانت به کار می رود و همچنین به معنای مال یا چیزی است که برای نگهداری نزد شخصی سپرده و ودیعه گذارند؛(50) به کسی که ودیعه را به او بسپارند امین گفته می شود.
وقتی صحبت از امانت به میان می آید، اغلب مردم گمان می کنند که این واژه تنها شامل نگاه داری مال است، در صورتی که امور دیگری همچون حفظ و حراست از خانواده، همسر، فرزندان، اسرار، مجالس، شاگردان، مناصب اجتماعی و سیاسی، مشاغل دولتی و اداری، سرمایه ها و ثروت های بلاد اسلامی، (عمومی و خصوصی) اعضاء بدن از مصادیق امانت به شمار رفته و همه موظف به صیانت از آن شده اند، در احادیث نیز مصداق هایی برای آن بیان شده، امام صادق علیه السلام فرمودند: «کسی را نمی توان امانت دار دانست، مگر آن که در سه مورد امانت داری خود را نشان دهد: در نگه داری اموال، حفاظت اسرار و پاسداری ناموس».(51)
امانت داری سرشتی اصیل و تبارمند در اخلاق اسلامی بوده؛ مدیر ایرانی که داعیه ی انجام دادن رسالت های الهی را در سازمان دارد جز با مزین شدن به این صفت برجسته که همانا عبارت از توانایی حفظ سرمایه های مادی و غیرمادی تشکیلات است موفق به اجرای وظایف خویش نخواهد شد؛ در نهادی که این خصلت، روش کارگزاران و کارکنان آن نباشد، فضای اعتماد و آرامشی که در پرتو آن اهداف سازمانی محقق شود، وجود نخواهد داشت.
در قرآن کریم یکی از شرایط اساسی واگذاری مسئولیت، امانت داری است، برای نمونه آنجا که دختر شعیب از وضع موسی و پاکی او آگاه می شود، از پدر خویش می خواهد او را جهت خدمت در دستگاه خود اجیر کند، زیرا قوی و امین می باشد. (52)
با آن که «خداوند هیچ رسولی را جز به راستگویی و ادای امانت مبعوث نکرد»(53) ولی صفت امانت داری آن چنان دارای عظمت می باشد که پیامبران خدا همچون هود(54) ، نوح(55) ، صالح(56) ، لوط(57) و شعیب(58) در موقع معارفه خویش به قومشان خود را پیامبری امین معرفی می نمایند، پس تابعان و یاران پیغمبران و مؤمنان کسانی هستند که امانت ها و عهد را رعایت می کنند،(59) و باز در اهمیت امانت باید گفت «رأس اسلام، امانت داری می باشد»،(60) و حتی «برترین ایمان، امانت دارى است»، (61) تا جایی که «انسانی که امانت دار نیست، ایمان ندارد»(62) لذا برای سنجشِ میزانِ اعتقادات افراد «به زیادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نکنید، بلکه به راستگویى و امانت دارى آن ها توجه کنید».(63)
1) «عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلّ بَعَثَنِی بِهَا وَ إِنَّ مِنْ مَکارِمِ الْأَخْلَاقِ أَنْ یعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ أَنْ یعُودَ مَنْ لَایعُودُهُ» (بحارالأنوار: ج 66، ص 375).
2) ر.ک: «بحارالانوار: ج 16، ص 150 و 151».
3) امام صادق علیه السلام: «وَاللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَی ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ» (الإختصاص: ص 28).
4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «فَایهُمْ کانَ أشَدَّ لِلشِّیعَةِ حُبّاً وَ لِحُقُوقِ إخْوانِهِمُ الْمُؤْمِنینَ أشَدَّ قَضاءً کانَتْ دَرَجاتُهُ فِی الْجِنانِ أعْلی» (بحارالانوار: ج 8، ص 58).
5) (مفردات ألفاظ القرآن: واژه حلم).
6) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «مَن وَلَّی عَلی عَشَرَةٍ کانَ لَهُ عَقلُ أَربَعینَ وَ ….» (نهج الفصاحه: ص 727).
7) امام علی علیه السلام: «الْحِلْمُ رَأْسُ الرِّئَاسَةِ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 342، ح 7814).
8) امام صادق علیه السلام: «کفَی بِالْحِلْمِ نَاصِراً» (الکافی: ج 2، ص 112).
9) امام صادق علیه السلام: «إِذَا لَمْ تَکنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ» (همان).
10) امام علی علیه السلام: «وَ لا عِزَّ کالْحِلْمِ» (نهج البلاغه: حکمت 113).
11) امام علی علیه السلام: «الْحِلْمُ فِدامُ السَّفیهِ» (همان: حکمت 221).
12) امام علی علیه السلام: «بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفیهِ تَکثُرُ الاَنْصارُ عَلَیهِ» (همان: حکمت 224).
13) امام علی علیه السلام: «الْحِلْمُ عَشیرَةٌ» (همان: حکمت 418).
14) امام علی علیه السلام: «لا وَرَعَ کالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ» (همان: حکمت 113).
15) امام علی علیه السلام: «الْوَرَعُ جُنَّةٌ» (همان: حکمت 4).
16) امام علی علیه السلام: «لا مَعْقِلَ اَحْصَنُ مِنَ الْوَرَعِ» (همان: حکمت 271).
17) امام علی علیه السلام: «مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ» (همان: حکمت 349).
18) «إلْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ» (همان: نامه 53).
19) سوره آل عمران، آیه 159.
20) «اخْفِضْ لِلرَّعِیةِ جَناحَک، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَک» (نهج البلاغه: نامه 46).
21) «لاتَدَّخِرُوا … الْجُنْدَ حُسْنَ سیرَة، وَ لاَالرَّعِیةَ مَعُونَةً» (همان: نامه 51).
22) «اَعْطِ ما اَعْطَیتَ هَنیئاً، وَ امْنَعْ فى اِجْمال وَ اِعْذار» (همان: نامه 53).
23) «فَإِنَّ عَطْفَک عَلَیهِمْ یعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیک» (همان).
24) جامع السعادات: ج 1، ص 394.
25) امام علی علیه السلام: «مَشْیهُمُ التَّواضُعُ» (نهج البلاغه: خطبه 184).
26) اخلاق در قرآن: ج 2، ص 69.
27) امام علی علیه السلام: «ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَةِ» (نهج البلاغه: نامه 41).
28) امام علی علیه السلام: «مَنْ اَتى غَنِیاً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دینِهِ» (همان: حکمت 228).
29) امام علی علیه السلام: «ما اَحَسَنَ تَواضُعَ الاَغْنِیاءِ لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عِنْدَاللّهِ! وَ اَحْسَنُ مِنْهُ تیهُ الْفُقَراءِ عَلَى الاْغْنِیاءِ اتِّکالاً عَلَـى اللّهِ» (همان: حکمت 406).
30) سوره انعام، آیه 54.
31) سوره اسراء، آیه 34.
32) سوره فرقان، آیه 63.
33) «لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَاتُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا» (صحیفه سجادیه: دعای 20).
34) سوره حجرات، آیه 12.
35) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ یظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء» (بحارالانوار: ج72، ص 201).
36) امام علی علیه السلام: «الظَّنُّ الصَّوَابُ مِنْ شِیمِ أُولِی الْأَلْبَابِ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 253، ح5318).
37) «ضَعْ أَمْرَ أَخِیک عَلَی أَحْسَنِهِ حَتَّی یأْتِیک مِنْهُ مَا یغْلِبُک وَ لَاتَظُنَّنَّ بِکلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیک سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیرِ مَحْمِلاً» (بحارالانوار: ج 75، ص 33).
38) امام علی علیه السلام: «لَیسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ» (نهج البلاغه: حکمت 220).
39) «حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلامَةُ الدّینِ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 253، ح 5322).
40) «فَلْیکنْ مِنْک فى ذلِک اَمْرٌ یجْتَمِعُ لَک بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیتِک، فَاِنَّ حُسْنُ الظَّنِّ یقْطَعُ عَنْک نَصَباً طَویلاً، وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّک بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُک عِنْدَهُ، وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ ساءَ ظَنُّک بِهِ لَمَنْ ساءَ بَلاؤُک عِنْدَهُ» (نهج البلاغه: نامه 53).
41) امام کاظم علیه السلام: «اذا کانَ الْجَوْرُ أغْلَبَ مِنَ الْحَقِّ لَمْ یحِلَّ لِاحَدٍ انْ یظُنَّ بِأحَدٍ خَیراً حَتَّی یعْرِفَ ذلِک مِنْهُ» (بحارالانوار: ج 75، ص 321).
42) امام علی علیه السلام: «اِذَا اسْتَوْلَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ ثُمَّ اَساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُل لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ خَزْیةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ اِذَا اسْتَوْلَى الْفَسادُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ فَاَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُل فَقَدْ غَرَّرَ» (نهج البلاغه: حکمت 114).
43) «لَکنَّ الْحَذَرَ کلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّک بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِیتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فی ذلِک حُسْنَ الظَّنِّ» (همان: نامه 53).
44) سوره بقره، آیه 177.
45) سوره رعد، آیه 20.
46) سوره مؤمنون، آیه 8.
47) سوره معارج، آیه 23.
48) «إیاک… أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَک بِخُلْفِک… وَ الْخُلْفَ یوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ و الناسِ» (نهج البلاغه: نامه 53).
49) «إِنْ عَقَدْتَ بَینَک وَ بَینَ عَدُوٍّ لَک عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْک ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَک بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَک بِالْأَمَانَة» (همان).
50) لغت نامه دهخدا.
51) امام صادق علیه السلام: «لَا یکونُ الْأَمِینُ أَمِیناً حَتَّی یؤْتَمَنَ عَلَی ثَلَاثَةٍ فَیؤَدِّیهَا: عَلَی الْأَمْوَالِ وَ الْأَسْرَارِ وَ الْفُرُوجِ» (بحارالانوار: ج 75، ص 230).
52) سوره قصص، آیه 26.
53) امام باقر علیه السلام «إنَّ اللَّهَ لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً قَطُّ الَّا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَ أدَاءِ الْامانَةِ» (بحارالانوار: ج72، ص116).
54) سوره اعراف، آیه 68.
55) سوره شعراء، آیه 107.
56) همان، آیه 143.
57) همان، آیه 162.
58) همان، آیه 178.
59) سوره مومنون، آیه 8.
60) امام علی علیه السلام: «رَأْسُ الْإِسْلَامِ الْأَمَانَة» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 251، ح 5226).
61) امام علی علیه السلام: «أفضَلُ الإیمانِ الأمانَةُ» (عیون الحکم والمواعظ: ص 117).
62) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «لا ایمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَه» (بحارالانوار: ج 69، ص 198).
63) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «لاتَنظُروا إِلى کَثرَةِ صَلاتِهِم وَصَومِهِم وَ کَثرَةِ الحَجِّ وَالمَعروفِ وَطَنطَنَتِهِم بِاللَّیلِ، وَلکِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَدیثِ وَأَداءِ المانَةِ» (همان: ج 72، ص 114).