این مدل بر اساس اقتدار و قدرت در مدیریت است؛ در الگوی استبدادی، کارکنان به مدیران خود وابستگی دارند و از آنان اطاعتِ محض می کنند؛ این شیوه در اکثر مواقع از اصول اخلاقی پیروی نمی کند و کارمندان را به نوعی بردگی نسبت به کار و کارفرما وامی دارد؛ نتیجه ی این فرمان بریِ بی چون و چرا حتی باعث کاهش بهره وریِ کیفی می گردد، در حالی که در منطق انسانی به مسئول تذکر داده شده که بر زیردستان «فریاد مزن که من بر شما گمارده ام و امر می کنم، باید اطاعت شوم زیرا این وضع (خودکامگی) موجب فساد دل و کاستی اعتقاد به دین بوده و مقدمه زوال قدرت می باشد»،(1) پس به مدیرِ اسلامی توصیه می کند «از استبداد و زورگویی بر بندگان خدا بپرهیز که خداوند هر جابر و گردنکشی را در هم می شکند».(2)
استبداد در منطق اسلام محکوم بوده و ائمه ی اطهار علیهم السلام اصحاب خود را آن گونه تربیت کرده که دستور نهایی از سوی حجت خدا صادر و پیروان نیز آن چنان شیفته ی حضرات معصومین بودند که سخنان ایشان را می پذیرفتند و اجرا می کردند و این کار نه از روی خودکامگی، بلکه بیانگر عشق و علاقه ی یاران به امام و مراد خویش و اعتقاد به حقانیت کلام حجج الهی بود که صحنه عاشورا تبلوری عظیم از اطاعت گری عاشقانه و عارفانه ی رزم آورانِ کربلایی از امام خویش است .
1) «لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذلِک إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکةٌ لِلدِّینِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیرِ» (نهج البلاغه: نامه 53).
2) «إِیاک وَ التَّجَبُّرَ عَلَی عِبَادِ اللَّهِ فَإِنَّ کلَّ مُتَجَبِّرٍ یقْصِمُهُ اللَّهُ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 310، ح 7155).