پیش از انقلاب صنعتی، مدیریت به صورت معمول و سنتی اجرا می شد؛ ولی پس از آن و دستیابی به تولید انبوه، مدیریت سُنتی جوابگوی نیاز جامعه نبود؛ چرا که انتخاب تصادفی کارگران، عدم تشویق افراد کوشا و استفاده از روش استبدادی در اداره ی مراکز صنعتی، مشکلات فراوانی را فراهم می نمود؛ بنابراین، فردریک تیلور Frederick Winslow Taylor، مدیریت علمی را مطرح کرد و سپس صاحب نظرانی نظیر هنری گانت Henry Gantt، فرانک گیلبرت Frank Gilbreth و لیلیان گیلبرت Lillian Gilbreth و هارینگتون امرسون Harrington Emerson در تکامل آن سهم عمده ای داشتند.
تیلور مطالعات خود را در سال1885 در صنعت فولاد و در کارخانه های میدویل Midvale و بتلهم Bethlehem آغاز نمود و پایه ی مدیریت علمی را بنیان نهاد؛ او به عنوان پدر این مدیریت نیز شهرت یافت و در حدود سال 1878 چهار اصل اساسی و مهم مدیریت خویش را اعلام کرد؛ این اصول عبارت بودند از:
1ـ مدیریت باید علمی باشد.
2ـ انتخاب کارکنان بر اساس اصول علمی باشد.
3ـ آموزش و تربیت کارکنان بایستی جنبه های علمی داشته باشد.
4ـ بین مدیر و کارکنان روابط نزدیک و دوستانه و روحیه ی همکاری وجود داشته باشد. (1)
هرچند این چهار پایه ظاهری آراسته و زیبا دارد ولی متأسفانه در این نوع مدیریت، اصل کار و سود بیشتر مبتنی بر حفظ منافع صاحبانِ کار و سرمایه است؛ حتی اگر در این نوع مدیریت، روابط انسانی مورد توجه عمیق قرار می گیرد، به خاطر اخلاق و هویت انسانی نیست، بلکه به جهت آن است که می دانند آرامش خاطر کارکنان موجب سوددهی بیشتر می شود؛ این روش مدیریت، نوعی نگاه ابزاریِ کارفرمایانِ سود طلب و تبه کار به افراد جامعه و بردگی کارکنان برای بهره کشی بهتر و زیادتر است، لذا امام علی علیه السلام استیلای این افراد را بر مردم اندوه بار دانسته و می فرمایند: «تأسفم از این است که حکومتِ امتِ اسلامی به دست بی خردان و تبه کاران افتد و مال خدا را در بین خود دست به دست کرده و بندگان حق را به بردگی گیرند».(2)
در تمامی مکاتب الهی، به ویژه دین اسلام، شخصیت افراد محترم بوده و هیچ کس حق ندارد برای انتفاع خود، از انسان ها استفاده ی ابزاری نموده و آن ها را در بند کشد، «حضرت علی علیه السلام برای فرمانداران خود می نوشت: مسلمانان را به بیگاری مگیرید و از این راه خوارشان مسازید».(3) احترام به زیردستان، روش جاری مدیریتی امام علی علیه السلام است و حتی به مامور مالیات سفارش می کنند که: «مردم را نرنجاند و آنان را دروغگو نشمارد و به خاطر آن که امیر و حاکم است از ایشان روی نگرداند، چرا که آن ها برادران دینی و در استخراج حقوق یار و مددکارند… ما حق تو را به طور کامل می پردازیم، تو هم باید حقوق این افراد را تمام و کمال به آنان برسانی».(4)
1) مدیریت منابع انسانی: ص 14.
2) «آسَی أَنْ یلِی أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَهُ خَوَلاً» (نهج البلاغه: نامه 62).
3) امام باقر علیه السلام: «کانَ عَلِی علیه السلام یکتُبُ إِلَی عُمَّالِهِ: لَاتُسَخِّرُوا الْمُسْلِمِینَ فَتُذِلُّوهُم» (مستدرک الوسایل: ج13، ص 472).
4) «وَأَمَرَهُ أَلَّا یجْبَهَهُمْ وَ لَا یعْضَهَهُمْ، وَ لَا یرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلاً بِالْإِمَارَةِ عَلَیهِمْ، فَإِنَّهُمُ الإِخْوَانُ فِی الدِّینِ، وَ الْأَعْوَانُ عَلَی اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ… وَ إِنَّا مُوَفُّوک حَقَّک، فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ» (نهج البلاغه: نامه 26).