هر چند واژه ی بوروکراسی در اذهان عمومِ ایرانیان بار منفی «همانند کاغذبازی، عدم کارآیی و اتلاف وقت در سازمان» دارد؛ ولی از نظر علمی، به معنای حکومت مقامات دولتی و نظریه ای در باب اداره ی جامعه است که واضع آن ماکس وِبِر Max Weber، فیلسوف آلمانی می باشد.
از جمله ویژگی های خاص مدیریت بوروکراسی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ تقسیم کار روشن
2ـ سلسله موارد اختیارات روشن
3ـ قواعد و رویه های رسمی
4ـ برخورد غیرشخصی
5 ـ مسیر ترقی مبتنی بر شایستگی
وِبِر بر این باور بود که سازمان ها در حالت بوروکراسی بهتر عمل می کنند؛ او معتقد بود که در این روش از منابع به طور کارا استفاده می شود و عدالت و انصاف نیز در برخورد با کارکنان و ارباب رجوع رعایت می گردد. (1)
وبر از سه طریق به اِعمال قدرت اشاره کرده است:
1- اِعمال قدرت کاریزماتیک(2): بر مبنای نفوذ شخص راهبر.
2- اِعمال قدرت سنتی: راهبر در این نوع بوروکراسی بر مبنای تقدس، رسوم، آداب و سنن مورد پذیرشِ پیروان قرار می گیرد.
3- اِعمال قدرت قانونی: در این نوع بوروکراسی مشروعیت اِعمال قدرت، از اعتقاد مردم به قانون و مقررات ناشی می شود.
وبر، فرضیه اش را در چارچوب نظریه ی اجتماعی فراگیری مطرح کرد که به نیروهای تأثیرگذار در درون جامعه می پردازد؛ وی در قلمروِ مفهوم سلطه و قدرت به بررسی و تحلیل نظام بوروکراسی پرداخته و سپس آن را به سازمان های اداری موجود در یک جامعه تعمیم داده است. (3)
متأسفانه نظریه پردازان، در شیوه ی مدیریت بوروکراسی به هیچ وجه به عامل انسانی پایبند نیستند و به شخصیت افراد توجهی ندارند؛ در صورتی که در اسلام، رعایت شرایط روحی و روانی فرودست یک اصل محسوب شده که مدیر و راهبر جامعه باید به خواسته ها و شکایاتشان التفات ویژه نماید، همچنان که امام علی علیه السلام در نامه ای به یکی از کارگزاران خویش که زیردستان وی از جماعت مشرکان بودند، می نویسند: «کشاورزانِ محدوده ات شکایت کرده اند که به خشنونت و قساوت با آنان رفتار کرده، خوارشان شمرده و بر آن ها ستم روا می داری؛ در کارشان اندیشه کردم ایشان را سزوار نزدیک شدن نیافتم… پس رفتاری نرم به همراه شدت با آنان داشته باش، نه آن ها را بسیار مُقرّب دان و نه به غایت بعید و دور گردان».(4)
پایه گذاران نظریه ی بوروکراسی اصولاً توجهی به دین نداشته و فقط به پیشرفت تجاری و اقتصادی توجه داشته اند؛ بنابراین نمی توان با فرضیه ی بوروکراسی راهی به سوی اعتلای واقعی مبتنی بر شایستگی مورد نظر پیدا کرد؛ چرا که اگر سرمایه در راه انسانیت هزینه نشود نه تنها رهگشای مسیر ترقی نیست بلکه مفاسد اجتماعی را نیز در بر دارد و «فزونی مال مایه ی تباهی دین و قساوت دل است».(5)
این تعلیم از رابطه ی بین فزونی مال و حالات معنوی و قلبی انسان پرده برمی دارد و آشکار است که در مکاتب سه گانه ی کلاسیک، موضوع برعکس می باشد؛ یعنی انسانیت و معنویت او به هیچ وجه مورد توجّه نیست؛ مدیری که تنها بینش تکاثرگرایانه داشته باشد، افزونی مکنت را بسیار دوست می دارد و پیوسته در فکر افزودن بر مقدار دارایی خویش است و هیچ در بند تأثیرات بد افزون خواهی در نفس خود نیست؛ با آن که فراوانی مال و سرمایه داری، به خودی خود، تباه کننده ی عقل و فطرت و براندازنده ی دین و وجدان است؛ از آنجا که اسلام در فکر معنویات می باشد، حتی در مکتب مدیریتی خود، در بحث مالکیت و تصرف در اموال مراعات حدودی را بر انسان واجب می کند تا وی با این نگرش به ثروت همچون وسیله ای برای رفع نیازهای زندگی بنگرد نه به عنوان هدفی که تمام تلاش هایش تنها برای نیل بدان آرمانِ مادی باشد.
1) مبانی سازمان و مدیریت: ص 49.
2) کاریزما در لغت به معنی موهبت و عطیه ی الهی است.
3) مبانی سازمان و مدیریت: ص 55.
4) «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهاقِینَ أَهْلِ بَلَدِک شَکوْا مِنْک غِلْظَةً و قَسْوَةً، وَ احْتِقاراً وَ جَفْوَةً، وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لأنْ یدْنَوا… وَ امْزُجْ لَهُمْ بَینَ التَّقْرِیبِ وَ الْإِدْناءِ وَ الْإِبْعادِ وَ الْإِقْصاءِ» (نهج البلاغه: نامه 19).
5) امام علی علیه السلام: «اعْلَمُوا أَنَّ کثْرَةَ الْمَالِ مَفْسَدَةٌ لِلدِّینِ مَقْسَاةٌ لِلْقُلُوبِ» (بحار الانوار: ج 1، ص175).