واژه ی «ولایت» به فتح اوّل از ریشه ی «ولی» گرفته شده و بر «نزدیک بودن» دلالت دارد؛ و به کسر واو، به معنای قدرت و تسلط بر افعال بوده و یکی از معانی آن در دست گرفتن کاری و حاکمیت بر امور می باشد؛ مفهوم آن از دیدگاه سیاسی عبارت است از: رهبری، فرمانرانی و ریاست بر جامعه ی اسلامی به طور عام در مهمات دین و دنیا.
روشن است که حق ولایت و حاکمیتِ حقیقی از آن خداست و مشروعیت نظام اسلامی نیز از طرفِ خداوند متعال به ثبوت رسیده است؛ بنابراین، تنها حکومتی مشروع می باشد که از سوی خدا بنا شده و حاکم آن، جواز حکومت و امارت را از جانب خداوند گرفته باشد.
در ولایتی که تابع قانون الهی است، ولی، اختیار فرمان دادن و امر و نهی کردن را از سوی خداوند دریافت می کند و اصطلاحاً، ولایت تشریعی نامیده می شود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سپس پیشوایان معصوم حق ولایت دارند(1) و رهبران جامعه در ادامه ی برخورداری از این حق برآنند تا رسالت سنگین انبیا را که تشکیل حکومت دینی بوده، به انجام رسانند.
هنگامی که آیه پنجاه و نهم سوره مبارکه نساء نازل شد جابر بن عبدالله انصاری به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد: یا رسول الله، این آیه در کنار امتثالِ فرمانِ شما، ما را به فرمانبرداری اشخاصی امر می کند؟ اینها چه کسانی هستند که اطاعت شان همانند متابعت از شما بر ما واجب شمرده شده؟ نبی اکرم فرمودند: اوّلین آنان علی بعد حسن، سپس حسین، پس از او علی بن حسین علیه السلام و نام دوازده امام را پیامبر برای جابر شمردند. (2)
نکته ی مهم این که در این آیه، اطاعت رسول الله و اولی الامر، به طور یکسان و مطلق واجب و لازم شمرده شده و چنین متابعتی تنها از ائمه طاهرین می باشد؛ چرا که فقط آنان همانند پیامبر دارای ملکه ی عصمت بوده(3) و با درایت بر مردم ولایت و حکومت نموده و هیچ گاه عمداً یا سهواً حکم خدا را عوض نکرده و لایق امتثالِ فرمان بوده و هستند، حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «ما گروهی هستیم که خداوند متعال فرمانبرداری از ما را بر شما واجب کرده است».(4)
پس ولایتِ حضرات معصومین چه در بُعد سیاسی و زعامت، چه از منظر تشریع و تبیین احکام و چه در مقام قضا و حکمیت مانند امارت و رهبریت پیامبر بوده، و در زمان غیبت نیز مجتهدی جامع شرایط عهده دار این مسئولیت خطیر می باشد که به او «ولی فقیه» یا «ولی امر» و به این وصایت «ولایت فقیه» اطلاق می گردد.
ولایت فقیه
بدون شک دلائلی که ولایت پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام را اثبات می نماید، ولایت فقیه را در عصر غیبت محرز می کند. زیرا اسلام نظامی است که جهت تنظیم حیات جامعه آمده تا راه سعادت و سلامت در زندگی را برای انسان هموار سازد، از این روی در تمامی شئون فردی و همگانی مردم دخالت داشته و همه ی احوال و اوضاع او را در نظر دارد و پیوسته سعی بر آن بوده تا انسان در هیچ بعدی از ابعاد زندگانی، از «صراط مستقیم» منحرف نگشته و سایه عدالت بر سرتاسر زندگیِ اجتماعی انسان ها گسترده باشد. (5)
از این روی معقول نیست که برای مسئول اجرایی عدالت اجتماعی (که همان رهبر جامعه است) فردی را در نظر نگرفته و جهت زعامت او شرایطی را عرضه نکرده باشد، زیرا رهبری، یکی از مهمترین ابعاد زندگی اجتماعی اسلامی و به حکم ضرورت بایستی اسلام به این بُعد مهم توجه داشته و شرایط لازم را ارائه داده باشد و گرنه نظامی ناقص و بدون تعیین راهبر و زعیم، قابل ثبات و دوام نمی باشد.
در نتیجه، امام بایستی از جانب خدا، تعیین گردد، خواه «نصّاً» چنانچه در عصر حضور چنین بوده یا «وصفاً» همانگونه که در عصر غیبت اینچنین است و دلیلی که بر ضرورت امامت اقامه می گردد، عیناً بر لزومِ تداوم ولایت در دوران غیبت دلالت دارد، و آن وجوبِ بر پا داشتن نظام و مسئولیت اجرای عدالت اجتماعی می باشد. (6)
علاوه بر این، در «توقیع شریف» آمده است: «در پیش آمدها و رخدادها به فقیهانی که با گفتار ما آشنایی کامل دارند مراجعه کنید که آنان حجت ما بر شمایند، همانگونه که من حجت خدایم»(7)
این روایت، به ضمیمه روایاتی که صدور حکم در عصر غیبت را شایسته ی فقهای جامع الشرایط می داند، به خوبی دلالت بر لزوم تبعیت مردم از ولی فقیه و التزام عملی به فرامین ایشان دارد.
1) سوره نساء، آیه 59.
2) بحار الانوار: ج 23، ص 289.
3) المیزان: ج 4، ص 387-401.
4) «نَحْنُ قَومٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلّ طاعَتَنا» (الکافی: ج 1، ص 186).
5) سوره مائده، آیه 15و16.
6) کتاب البیع: ج 2، ص 461.
7) «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا فإنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله» (بحار الانوار: ج2، ص 90).