قبلاً گفتیم(1) دولت ها با تعریف و تعیین فرایند شایسته سالاری به سوی ایجاد ثبات در مدیریت گام برمی دارند، ساز و کاری که نیل بدان جز از راه انتخاب شایستگان میسر نیست.
برای سنجش اشخاص و انتخاب افراد شایسته و ایجاد یک نظام شایسته سالار در سازمان، توجه به عامل فرهنگ، مهم به نظر می رسد، چون در حقیقت فهرست شایستگی ها در یک تشکیلات و فرهنگ حاکم بر آن، دارای نکات مشترکی هستند؛ این لیست می تواند متناسب با فرهنگ بومی و سازمانی به روز و تازه شود.
سازمان های پویا برای به کارگیری نیروهای مورد نیازش، ناگزیر از داشتن معیارهایی هستند تا بر طبق این ملاک ها به استخدام کارکنانِ خود بپردازند، چرا که مسئولیت ها و مدیریت های جامعه ی اسلامی امانتی در کف مدیران بوده که باید به دست صاحبانش برسانند و «خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبان آن ها برگردانید و چون میان مردم داوری کنید، به عدالت حکم رانید»،(2) امام علی علیه السلام در نامه ای به یکی از قاضیان در اهواز می نویسند: «بدان ای رفاعه، این حکومت در نزد تو، امانت است؛ هرکه در آن خیانت ورزد تا روز رستاخیز نفرین خدا بر او باد و هرکس خیانتکاری را به کار بگیرد، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در دنیا و آخرت، از او بیزار خواهد بود».(3)
شایستگی صفتی است نسبی؛ یعنی امکان دارد کسی نسبت به کاری سزاواری داشته باشد و نسبت به پُستِ دیگر دارای لیاقت لازم نباشد؛ همچنین گذر زمان نیز بر احوال آدمیان تأثیر می گذارد و قابلیت آن ها را جهت مسئولیتی که بدان منصوب شده اند تغییر می دهد؛ به طور نمونه وقتی حضرت علی علیه السلام دریافتند که محمد ابن ابی بکر از عهده ی فرمانداری مصر برنمی آید، مالک اشتر را به این سمت گماردند و برای محمد ابن ابی بکر نوشتند: «خبر دل تنگیت از این که مالک اَشتر را به منطقه حکمرانیت فرستادم به من رسید، این تعویضِ مسئولیت نه به خاطر آن بود که تو را کاهل و سست می دانستم و نه به علت این که می خواستم کوشش زیادتری از خود نشان دهی؛ اگر از حکومت مصر آن چه در اختیار توست از تو گرفتم تو را حاکم منطقه ای قرار می دهم که زحمتش برایت آسانتر و حکومتش برایت خوشایندتر باشد؛ فردی که او را به امارت مصر گماشتم در ارتباط با ما مردی خیرخواه و نسبت به دشمنانمان سختگیر بود». (4)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز زمانی که عتاب بن اسید را به عنوان فرماندار مکه برگزیدند، به وی فرمودند: «اگر برای اداره کردن مکه، بهتر از تو کسی را می شناختم او را انتخاب می کردم».(5)
انتخاب اشخاص باکفایت جهت سمت ها و مدیریت های خاص حساسیت بیشتری دارد و باید برای گزینش فرد صالح به تمام زوایای محل خدمت دقت شود، حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می نویسند: «با صاحبان مکارم و شرافت و فامیل های لایق و دارای سوابق نیکو پیوند مقرر نما، پس از آن با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار ساز، چون اینان جامع بزرگواری و شاخه هایی از خوبی و احسانند»،(6) و در ادامه شرایط تعیین اصلح و شایسته را این گونه بیان می فرمایند: «سپس در امور کارگزاران حکومتت توجه کن و ایشان را بعد از آزمایش به کار گیر، از راه هوا و هوس و خودسری آنان را به شغلی مگمار، زیرا هوا و هوس و خودرأیی سرچشمه همه شعبه های ستم و خیانت است؛ از عُمّال حکومت کسانی را برگزین که اهل تجربه و حیاءاند و از خانواده های والا و در اسلام پیش قدم ترند، چرا که اخلاق آن ها کریمانه تر و اقوامشان سالم تر و مردمی کم طمع تر و در ارزیابی عواقب امور دقیق ترند».(7)
در منطق حضرت علی علیه السلام منزوی کردن انسان های بافضلیت، خردمند و شایسته و به کارگیری افراد ناشایست از نشانه های عقبگرد و انحطاط هر جمعیتی است؛ بر همین اساس، نه تنها خود در هنگام انتصابات کاملاً شایستگی و اجرای عدالت اشخاص را رعایت می کردند، بلکه در دوران خلفای پیشین نیز به شدت از تعیین و نصب های بی ضابطه ی مبتنی بر قبیله گرایی یا روابط بر محور حفظ منافع شخصی یا جناحی ناراحت بودند و با آن مقابله می نمودند؛ عثمان به امام می گفت: چرا در عزل و نصب ها بر من خُرده می گیری؟ اینان که نصبشان می کنم برخی اقوام تو هم می باشند و امام می فرمودند: «اینان از نظر وابستگی های سببی یا نسبی قوم و خویش ما هستند، ولی فضل در غیر آن هاست».(8)
ویژگی های شایسته گزینی
در گزینش کارکنان باید اشخاصی انتخاب شوند که دارای صفات نیکوی و والای انسانی هستند؛ برای نمونه آنان بایست مؤمن، مدافعِ نظام و مردم دار و از حسن شهرت، صداقت، شجاعت کافی و قدرت و برتری جسمانی و روحی لازم برخوردار بوده و حائز تخصص، هوش و تجربه باشند و خوی اشرافی گری و چپاول اموال نداشته و با قاطعیت بتوانند با موضوعات مختلفِ کاری برخورد نمایند.
برای تبیین موضوع به توضیحِ اجمالی این شرایط می پردازیم:
1- ایمان و حق گرایی
در میان جاذبه های گوناگونی که مسیر حرکت انسان را تغییر می دهد، کارگزار حکومتی با اعتقاد به استعانت خداوند در پی کمک و یاری رسانی به خَلق خداست زیرا «دو خصلت است که چیزی بالاتر از آن دو نیست ایمان به خدا و سودرسانی به برادرانِ مؤمن»(9) لذا او در گذر مدیریتی خویش تنها به حق و عدل گرایش دارد و جاذبه ی مال، مقام، قوم، قبیله، شهوت، شهرت و امثال آن او را فریب نمی دهد و در سازمانِ تحتِ امر افرادی را به کار می گمارد که مؤمن و متعهد و متخصص ترین هستند، امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «امورت را به بهترین آن ها واگذار نما، نگارشِ نامه هایت را که در بردارنده امور محرمانه است به آنان که در تمام خوبی های اخلاق از دیگران جامع ترند بسپار».(10)
2- حُسن شهرت
در راستای آن که انتخاب یا انتصاب اشخاص به درستی انجام شود، سابقه ی افراد در مسئولیت های پیشین و همچنین خدمات آن ها در دوران های قبل را می توان معیار ارزیابی قرار داد، امام در نامه ای می نویسند: «بلکه آنان را به کارهایی که برای نیکان پیش از تو انجام داده اند امتحان کن».(11)
همچنین افرادی که مورد انتخاب قرار می گیرند باید نسبت به همگان وجهه و اخلاق آراسته تری داشته باشند و در درستکاری نیز به نیکی شناخته شده باشند؛ امام علی علیه السلام فرمودند: «پس به آن شخص روی آر که در میان مردم اثرش نیکوتر و در امانت داری معروف تر است»،(12) بر این اساس می توان گفت برای واگذاری برخی از مشاغل تنها نداشتن سوءسابقه کفایت می کند، در صورتی که سپردن بعضی از جایگاه ها به افراد علاوه بر اطمینان از سلامت پیشینه و تائیدات عمومی به شواهد متقن تری برای تائید صلاحیت آن ها نیاز می باشد.
3- صداقت
کارگزار حکومتی، باید راستگو باشد تا بتوان به گزارش ها و حدس ها و قضاوت او اعتماد کرد؛ امام علی علیه السلام در قسمتی از نامه ی خود می نویسند: «به کارهایشان رسیدگی کن و جاسوسانی از اهل راستی و وفا بر آنان بگمار»(13) و در جای دیگری می فرمایند: «دروغگویی فرستادگان و نمایندگان، فساد می آفریند و موجب نابودی هدف و ضایع شدن دوراندیشی و نقض تصمیم ها می شود»،(14) پس «دروغگو را به کار مگیر؛ چرا که او دور را نزدیک و نزدیک را دور جلوه می دهد»،(15) صدق کلام آن چنان دارای اهمیت است که «بهترین شروع کارها صداقت و راستگویى است»(16) و یکی از راه های آسان سازی کارها راستی پیشه کردن تمام کارکنان و کارگزاران سازمان می باشد زیرا «هر کس صداقت و صدق داشته باشد، بار زندگى براى او سبک می شود».(17)
4- شجاعت
شجاعت آن است که کارهای مهم بدون تشویش و نگرانی انجام گیرد(18) و هنگام اجرای تمام آن ها خردمندی بر نیروی خشم و انتقام فرمان راند(19) که یکی از عوامل مؤثر در موفقیت انسان ها و رسیدن به اهداف خویش می باشد؛ همچنان که ترس، باعث دور شدن فرد از موفقیت هاست؛ قدم برداشتن جرأت مندانه توفیقات و پیروزی ها را به دنبال خواهد داشت.
ملاصدرا آن را خُلقی دانسته که اَفعالِ متهورانه و ترس آمیز، دو طرفِ افراط و تفریط آن هستند؛ به این معنا که شجاعت، نقطه ی اعتدال دو صفت افراطی و تفریطی بی باکی و ترس می باشد؛ پس «شجاعت اندازه و مقداری دارد که اگر از آن حد گذشت تهور و بی پروایی است».(20)
شجاعت یک ملکه اخلاقی بوده که زیبنده انسان هاست و شایسته است مدیران در کسب آن بکوشند و خود را از آن بی نیاز ندانند.
هر چه فرد دارای مسئولیت های بالاتر و حساس تری باشد، بی باکی و دلیری بیشتری لازم دارد؛ به طور مثال، شجاعت یک فرمانده صحنه های کارزار بایستی از رشادت یک مدیر شهرنشین بیشتر باشد و یا شهامت رئیس سازمان از مسئول یک بخش از همان مجموعه نیز بایست فراتر باشد، لذا مدیران ارشد که در رأس هرم مدیریت قرار دارند و «پیشوا و رهبر، حتماً باید دانشمندی دانا و شجاعی نترس باشد»(21) و در اقدامات و تصمیم گیری های خُرد و کلان، از خطرات احتمالی واهمه به خود راه ندهند و با قوَّت و جدّیت، طرح هایشان را که با درایت و کارشناسی تهیه کرده، به اجرا درآورند و از هیچ قدرتی نهراسند.
این موضوع باید در گزینش مدیران به طور خصوص مدّ نظر قرار گیرد تا از ورود افراد کم جرأت به سمت های سرنوشت ساز جلوگیری شود و همچنین نیروهای کم دل به مسئولیت و مدیریت های کلان گمارده نشوند؛ امیر مؤمنان علی علیه السلام در رهنمودهای نظامی خود، به مسئولان می فرمایند: «پرچم را به این سو و آن سوی متمایل و دور آن را خالی ننمایید و آن را جز به دست دلاوران و آنان که از مال و جان شما دفاع می کنند ندهید».(22)
5- برتری جسمی و روحی
مدیریت و قبول سرپرستی در امت اسلامی بار سنگینی است که تنها افراد سالم و نیرومند می توانند آن را به دوش کشند؛ زیرا رئیس، باید بر تمام زیرمجموعه ی خود، احاطه داشته و ریزترین عملکرد سازمان تحت اِشراف خویش را مورد محاسبه و بازرسی قرار دهد؛ و مدیر، هنگامی می تواند این مسئولیت را به بهترین شکل اجرا نماید که از نظر جسمی، فکری، روانی و حتی معنوی، انسانی قوی باشد؛ چرا که فقدان قدرت جسمانی و یا عدم پایبندی دینی و پریشانی روحی او باعث سستی در انجام دادن امور سازمان می شود.
باید توجه داشت که نیرومندی جسمی آنگاه مورد نظر است که در پرتو علم، بینش و شجاعت رئیس قرار گیرد چراکه هر فرد قوی اندام، استحقاق مدیریت ندارد بلکه شخصِ اندیشمند، باتجربه، متخصص، متعهد، بصیر و شجاع برای ایفای مسئولیت بایست بدنی قوی نیز داشته باشد؛ در داستان زمامداری طالوت بر قوم بنی اسرائیل پیامبرشان در پاسخ به این اعتراضات، بر لیاقت و شایستگی طالوت در کنار توان مندی جسمانی او تکیه کرد و گفت: «خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و قدرت جسم، وسعت بخشیده است».(23)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه، اصل را عالم و بی باک بودن طالوت در کنار قوت جسمانی قرار داده و می فرمایند: «طالوت، اندامی رشید و سترگ داشت و بسیار شجاع و دلاور بود و داناترین آنان به شمار می آمد…». (24)
منظور از قدرت جسمانی، سلامت اعضا و جوارح نیست زیرا چه بسیار مدیران لایقی که از جانبازی برخوردارند و حتی درصدهایی فاقد توان مندی بدنی هستند ولی در پرتو بصیرت و علمی که دارند با پشتِ کار قدرتِ مدیریت قویی نیز یافته و در مسئولیت های خود از موفق ترین اشخاص محسوب می گردند.
مدیرِ ایرانی باید به خدا تکیه نموده بر او توکل کند که «هر که دوست دارد قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید»(25) در عین حال در کنار قدرت جسمی، روحی بلند و قوی می یابد، و دارای همتی سترگ می گردد و اَعمال او را مغلوب خویش نمی گرداند، بلکه با اراده ی والای خود هر عملی را کوچک می بیند چون «اندازه هر کس به قدر همت اوست»(26) و همچنین «شجاعت انسان متناسب با همت و غیرتش می باشد»(27) لذا شجاعانه در پی انجام دادن کارهای بزرگ است، امام علی علیه السلام این ویژگی مهم را چنین یادآور می شوند: «برای هر کاری از کارهایت رئیسی از منشیان قرار ده که بزرگی امور او را عاجز نکند و کثرت کارها پریشانش نسازد».(28)
6- خوش برخوردی و مردم داری
اصل در معاشرت با کارکنان رعایت اخلاق و نیک خُویی بوده و حتی تحقق برخی از مأموریت ها، تنها از مسیر حُسنِ برخورد با ایشان ممکن است، مدیرانِ با تجربه می کوشند تا با ایجاد روابط عاطفی، بر قلوب کارمندان حکمرانی نموده و اهداف سازمانی را به پیش برند، روایات متعدد این سیرت را به عنوان شرط انتخاب و گزینش کارگزاران مورد تأکید قرار داده اند، «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با آن که در ارتباط با مردم همواره هشیاری و محافظت لازم را حفظ می کردند، این مراقبت ها موجب نمی شد که خنده رویی و خوش خُلقی را از کسی دریغ دارند؛ لذا با اصحاب خویش با ملاطفت رفتار می نمودند و از اصحاب درباره ی مسائل و اموراتشان می پرسیدند».(29)
پس خوش خلقی و نرم خویی سبب می شود تا مدیران بر قلب کارکنان خویش فرمانروایی کنند و «هرکس با اطرافیان خود نرم خو باشد، دوستی آنان نسبت به او مستدام خواهد بود».(30)
7- هوش و تدبیر
در مباحث قبل، مطالبی پیرامون هوش بیان شد(31) ، مجهّز بودن به توشه ی خرد و فکر، سبب موفّقیت در امورات محوله می شود؛ مدیری که بتواند برای مجموعه ی سازمان خویش اشخاص عاقل و مدبّری را گرد آورد و در انتخاب افراد ضریب هوش مندی و تدبیر و اندیشه آنان را ملاک قرار دهد، موفق خواهد بود چون «آن که در کار خود از خردمندان مدد جوید، راه رشد و پیروزی را پیموده است».(32)
8- تجربه
عملکرد برخی از کارگزاران، چنان آگاهانه و دقیق است که هر بیننده ای را به شگفتی وامی دارد؛ این صحنه های زیبا معمولاً هنر اهل تجربه می باشد چون «درستىِ رأى هر کس به اندازه تجربه اوست».(33)
مدیرِ آگاه سعی بر درس گیری از حوادث و اتفاقات داشته و از تجربیات گذشته برای بهبود وضعیت کنونی استفاده کافی می برد و در مقابل رئیسِ«بدبخت کسى است که از سود عقل و تجربه ای که به او عنایت شده محروم ماند».(34)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سعد بن ابی وقاص را در یکی از جنگ ها به درون اردوگاه مشرکان فرستادند تا از آن لشگرکشی آن ها اطلاعاتی کسب کند؛ او زمان بازگشت چنان آرام و متین خود را به خیمه نبی گرامی رساند که رفتار او وقاری افزون بر هیأت او را در آغاز مأموریت نشان می داد؛ رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: تو هنگام رفتن با عجله رفتی و در موقع برگشتن با تأنّی بازگشتی؛ او عرض کرد: ای فرستاده خدا، من نمی خواستم شتاب من دشمن را به این باور برساند که از آنان ترسیده ام؛ اینجا بود که پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم ضمن تحسین او به یاران گفتند: سعد فرد باتجربه ای است. (35)
9- قاطعیت
قاطعیت یعنی با اراده ی قوی و محکم تصمیم گرفتن و آن را با تلاش آگاهانه و جدیت و جرأت، در چارچوب شرع مقدس و قانون اجرا کردن.
از دیدگاه قرآن و روایات، مدیر یک گروه، باید از اراده قوی و قاطعیت کافی برخوردار باشد تا از تأثیرات منفی عوامل بیرونی مخرب پیش گیری کند؛ کسی که در رأسِ امور قرار می گیرد در زمان مسئولیت خود با مسائل و پدیده های مختلفی روبرو می شود؛ مواجهه با این گونه مطالب در کنار وظیفه ی پاسداری از منافع تشکیلات و حفظ ارزش های دینی، انقلابی و فرهنگی حاکم بر آن سازمان نیازمند قاطعیت در اجرای قانون است.
امام علی علیه السلام هنگامی که مالک اشتر را به حکومت مصر منصوب کردند، جهت معرفی وی به آنان از قاطعیت کامل او در مدیریت و تیزی و توانایی هایش سخن گفتند: «که او شمشیری از شمشیرهای خداست که تیزیش کنْد نگردد و ضربتش بی اثر نشود»،(36) سپس در نامه ی خود به او توصیه می کنند که «برای قضاوت بین مردم برترین شخص نزد خودت را انتخاب کن، کسی که… در وقت روشن شدن حکم از همه قاطع تر باشد».(37)
مدیرانی قاطعیت دارند که نسبت به یک موضوع صادقانه و با صراحت، نظر می دهند؛ یا آن را مسئولانه می پذیرند و یا شفاف رد می کنند؛ چنین کسانی می بایست به طور مستقیم و صداقت وار با نگرانی ها به صورت شجاعانه و قاطع روبرو شده؛ و در قضاوت نسبت به کارکرد دیگران عدالت را رعایت کنند.
10- مدافع ارزش های نظام
مدیر ایرانی بخوبی می داند میراث دار عالمان، مجاهدان و شهیدانی می باشد که برای به ثمر نشستن نظام دینی (که هماکنون او عهده دار بخشی از ریاست آن شده) چه مصیبت ها، زجرها و از خودگذشتگی ها صورت گرفته است؛ لذا مسئول شایسته، جهت دفاع از این ارزش ها بایست به چهار ویزگی مجهز باشد:
1- آگاهی: کسی که از تاریخ کشور و یا جوانب مختلف قانون و شرع اطلاع ندارد، نمی تواند آنگونه که بایسته است مدافع نظام بوده و حتی نباید درباره ی آن تصمیمی بگیرد یا اقدامی صورت دهد چرا که «مدیر بی بصیرت مانند فردی می باشد که در بیراهه می رود، هر چه تندتر رود، جز دوری از هدف، چیزی نصیبش نگردد».(38)
2- اعتماد به نفس: کسی که اعتماد به نفس دارد بر نیروی ایمان، اراده، دانش و تونایی های موجود خویش و کارکنان کشورش اعتماد داشته و به آن متّکی است؛ بنابراین اگر تصمیم یا کاری انجام دهد آن را درست می پندارد و البته خودش را مسئول پیامدهای کار خویش می داند؛ مدیر مطمئن به نفس خویش در مسیری که در پیش گرفته هیچگونه دلسردی به خود راه نمی دهد و وسوسه دیگران و تبلیغات سو دشمنان در او کارساز نیست و همیشه مدافع ارزش ها باقی است.
اعتماد به نفس، درسی است که امامان معصوم علیهم السلام به شاگردان خود تعلیم می دادند؛ امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم می فرمایند: «ای هشام، اگر در دست تو گردویی بود و مردم گفتند گوهر می باشد، به حال تو سودی ندارد؛ زیرا تو می دانی گردو است و اگر در دست تو گوهری بود و مردم گفتند گردو می باشد، به تو زیان نمی رسد، زیرا تو می دانی گوهر است».(39)
3- شجاعت: مدافع نظام ماندن به مردانگی نیاز دارد؛ مسئولانی که شهامت سخن گویی و پایمردی بر محور حق را ندارند یا سخن آنان توأم با اضطراب و تردید است یا از سرزنش دیگران می هراسند، کمتر شهد شیرین موفّقیت را می چشند.
امام علی علیه السلام در هنگام پذیرش حکومت با مردم چنین اتمام حجّت می کنند: «بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آن چه خود می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار هیچ گوینده و بدگویی هیچ سرزنش کننده ای توجه نمی کنم».(40)
4- استقامت: همواره زمامداران و مسئولانی که برای حفظ نظام و ارزش های والای آن مردانه در مقابل سختی می ایستند و مشکلات را با سر انگشت تدبیر حل می نمایند، موفق می شوند و آنان که در برابر دشواری ها بی تابی می کنند به زودی از پای درمی آیند. لقمان حکیم به فرزند خویش می گوید: «در مواجه با سختی هایی که به تو می رسد، شکیبا باش که این از کارهای مهمّ است».(41)
1) ر.ک: مبحث «شایسته گزینی» ص 95.
2) سوره نساء، آیه 58.
3) «اعْلَمْ یا رِفَاعَةُ أَنَ هَذِهِ الْإِمَارَةَ أَمَانَةٌ فَمَنْ جَعَلَهَا خِیانَةً فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّهِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ مَنِ اسْتَعْمَلَ خَائِناً فَإِنَّ مُحَمَّداً بَرِی ءٌ مِنْهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» (مستدرک الوسائل: ج 17، ص 355).
4) «فَقَدْ بَلَغَنِی مَوْجِدَتُک مِنْ تَسْرِیحِ الْأَشْتَرِ إِلَی عَمَلِک وَ إِنِّی لَمْ أَفْعَلْ ذَلِک اسْتِبْطَاءً لَک فِی الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِیاداً لَک فِی الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ یدِک مِنْ سُلْطَانِک لَوَلَّیتُک مَا هُوَ أَیسَرُ عَلَیک مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَیک وِلَایةً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِی کنْتُ وَلَّیتُهُ أَمْرَ مِصْرَ کانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَی عَدُوِّنَا شَدِیداً نَاقِماً» (نهج البلاغه: نامه 34).
5) «لَو اَعلَم لَهُم خَیرَاً مِنک اِستَعمَلتُه عَلَیهِم» (اسد الغابه: ج 3، ص 385).
6) «ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِی الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ العُرْف» (نهج البلاغه: نامه 53).
7) «ثُمَ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِک، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، ولا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً، وأَثَرَةً فَإِنَّهُما جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَوْرِ والْخِیانَةِ، وتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ و الْحَیاءِ مِن أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ و الْقَدَمِ فِی الإسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَکرَمُ أَخْلاقاً، وأَصَحُّ أَعْرَاضاً، وأَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وأَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الأمُورِ نَظَرا» (همان).
8) «لَعَمرِی اِنّ رَحِمَهُم مِنّی لِقریبة و لَکِنَ الفَضلِ فِی غَیرِهِم» (شرح نهج البلاغة: ج 9، ص 265).
9) امام عسکری علیه السلام: «خِصلَتانِ لیسَ فَوْقَهُما شیءٌ: الایمانُ باللهِ و نفْعُ الإخوانِ» (بحار الأنوار: ج 75، ص 374).
10) «فَوَلِّ عَلی امُورِک خَیرَهُمْ، وَ اخْصُصْ رَسائِلَک الَّتی تُدْخِلُ فیها مَکائِدَک وَ اسْرارَک بِاجْمَعِهِمْ لِوُجُودِ صالِحِ الْاخْلاقِ» (نهج البلاغه: نامه 53).
11) «لَکنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِینَ قَبْلَک» (همان).
12) «فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ کانَ فِی الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً» (همان).
13) «ثُمَّ تَفَقَّدْ اعْمالَهُمْ، وَ ابْعَثِ الْعُیونَ مِنْ اهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفاءِ عَلَیهِمْ» (همان).
14) «کذِبُ السَّفیرِ یوَلِّدُ الْفَسادَ وَ یفَوِّتُ الْمُرادَ وَ یبْطِلُ الْحَزْمَ وَ ینْقُضُ الْعَزْمَ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 345، ح 7928).
15) امام صادق علیه السلام: «لا تَسْتَعِنْ بِکذَّابٍ فَانَّ الْکذَّابَ یقَرِّبُ لَک الْبَعیدَ وَ یبَعِّدُ لَک الْقَریبَ» (بحارالانوار: ج 75، ص 230).
16) امام سجاد علیه السلام: «خَیرُ مَفاتیح الاُمور الصِّدقُ» (همان: ج 75، ص 161).
17) امام علی علیه السلام: «مَنْ تَحَرَّى الصِّدْقَ خَفَّتْ عَلَیهِ المُؤُنُ» (همان: ج 74، ص 239).
18) جامع السّعادات: ج 1، ص 242.
19) همان: ص 323.
20) امام علی علیه السلام: «لِلشَّجَاعَةِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَیهِ فَهُوَ تَهَوُّر» (بحارالانوار: ج 66، ص 407).
21) امام علی علیه السلام: «الْامامُ یجِبُ انْ یکونَ عالِماً لَایجْهَلُ وَ شُجاعاً لَاینْکلُ» (همان: ج 25، ص 172).
22) «رایتَکمْ فَلا تُمیلُوها وَ لَاتُخَلُّوها وَ لَاتَجْعَلُوها الَّا بِایدی شُجْعانِکمْ وَ الْمانِعینَ الدِّمارَ مِنْکم» (نهج البلاغه: خطبه 124 (.
23) سوره بقره، آیه 247.
24) «کانَ أَعْظَمَهُمْ جِسْماً وَ کانَ شُجَاعاً قَوِیاً وَ کانَ أَعْلَمَهُمْ…» (بحارالانوار: ج 13، ص 439).
25) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یکُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْیتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه» (همان: ج 68، ص 151).
26) امام علی علیه السلام: «قَدرُ الرَّجُلِ على قَدرِ هِمَّتِهِ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 93، ح 1627).
27) امام علی علیه السلام: «شَجَاعَةُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ غَیرَتُه» (همان: ص 447، ح 10267).
28) «اجْعَلْ لِرَأْسِ کلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِک رَأْساً مِنْهُمْ لَایقْهَرُهُ کبِیرُهَا وَ لَایتَشَتَّتُ عَلَیهِ کثِیرُهَا» (نهج البلاغه: نامه53).
29) امام حسن علیه السلام: «کانَ رَسُولُ اللَّهِ… یحْذَرُ النَّاسَ وَ یحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَیرِ أَنْ یطْوِی عَنْ احَدٍ بِشْرَهُ وَ لا خُلْقَهُ وَ یتَفقَّدُ اصْحابَهُ وَ یسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِی النَّاسِ» (بحارالانوار: ج 16، ص 151).
30) امام علی علیه السلام: «مَنْ تَلِنْ حَاشِیتُهُ یسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَحَبَّةَ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 250، ح 5202).
31) ر.ک: مبحث «هوشیاری» ص 158.
32) امام علی علیه السلام: «مَنِ اسْتَعانَ بِذَوِی الْأَلْبابِ سَلَک سَبیلَ الرَّشادِ» (همان: ص 442، ح 10083).
33) امام علی علیه السلام: «رَأی الرَّجُلِ عَلى قَدرِ تَجرِبَتِهِ» (همان: ص 444، ح 10146).
34) امام علی علیه السلام: «فَاِنَّ الشَّقِىَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ ما اُوتِىَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ» (نهج البلاغه: نامه 78).
35) شرح نهج البلاغة: ج 15، ص 32.
36) «فَإِنَّهُ سَیفٌ مِنْ سُیوفِ اللَّهِ لَا کلِیلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَةِ» (نهج البلاغه: نامه 38).
37) «اخْتَرْ لِلحُکمِ بَینَ النّاسِ اَفْضَلَ رَعِیتِک فی نَفْسِک، مِمَّنْ… أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتضَاحِ الْحُکم» (همان: نامه 53).
38) امام صادق علیه السلام: «اَلْعامِلُ عَلی غَیرِ بَصیرَةِ، کالسَّائِرِ عَلی غَیرِ الطَّریقِ، لَایزیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ اِلّا بُعْداً» (الکافی: ج 1، ص 43).
39) «یا هِشَامُ لَوْ کانَ فِی یدِک جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ لُؤْلُؤَةٌ مَا کانَ ینْفَعُک وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ کانَ فِی یدِک لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّک وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَةٌ» (بحار الأنوار: ج 1، ص 136).
40) «اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکمْ رَکبْتُ بِکمْ ما أَعْلَمُ، وَ لَمْ أُصْغِ إِلی قَوْلِ الْقائِل وَ عَتْبِ الْعاتِبِ» (نهج البلاغه: خطبه 91).
41) سوره لقمان، آیه 17.